به گزارش شستا رسانه، احمد مسجد جامعی، رئیس شورای فرهنگی و فرهنگ سازمانی شستا و شرکتهای تابعه در یادداشتی نوشت: ایران مجموعهای به هم پیوسته از آداب و رسوم لهجهها و گویشها و ادیان و مذاهب گوناگون است. همۀ اینها متناسب با اقلیم چهار فصل ایران در طول چند هزاره شکل گرفته و با توجه به آنکه این سرزمین در چهارراه بازرگانی و فرهنگی عالم بوده بسیار مطالب از اینجا و آنجا آموخته و در زندگی ایرانیان گرد آورده است.
در روند این تحولات هنر نیز جایگاه خاص خود را داشته و با باورها و گرایشها و منشهای ایرانیان درآمیخته است. به واقع هنر پدیدهای انتزاعی و خارج از زندگی روزمرۀ مردمان این سرزمین نبوده است. نمونۀ مشهور آن فرش و زیرانداز ایرانی است. همچون قالی ایرانی که بزرگترین هنرمندان، مجموعهداران، سرمایهگذاران و حتی سیاستمداران امروز عالم همه با افتخار در کنار میایستند و با آن عکس یادگاری میگیرند. اما این فرش فقط یک فرش نیست، بلکه اثری هنری است با ترکیبهای متفاوت رنگ و نقش و بافت و مواد اولیه و برشهای ویژه و هرکدام نشانههایی دارد. فرشهای قم، کاشان، کرمان، تبریز، اردبیل، اراک، تهران، اصفهان، یزد، قزوین، زنجان و فرشهای عشایر، همه فرش است اما حتی کسانی که خبره هم نیستند تا حدی میتوانند تشخیص دهند که هرکدام از این فرشها محصول هنرمندان چه نقطهای از ایران است. حتی فرشهایی که بافتۀ سایر شهرها و روستاهای فراوان این سرزمین همچون جوشقان، مشکینشهر، بروجرد، بافق، بیجار، نیریز، بمپور، دلگان و … است. همۀ اینها ایران است اما ایران با روایتی رنگ رنگ.
وقتی در جشنوارههای موسیقی نواحی، اقوام حاضر میشوند انبوهی از طرحها و رنگها و بافتها به جلوه درمیآیند. همه ایرانی است. ولی درعینحال هرکدام جلوهای از ایران است و تشخص خود را دارد و متناسب با آب و هوا و طبیعت و تاریخ و زندگی و معیشت موجب افزایش توان کار و کارآمدی است. اینها همه جزئی از زندگی واقعی است. کمتر روستایی است که در آن دار قالی برپا نباشد. در دهههایی نه چندان دور پارچۀ ایرانی هم در جهان جایگاهی معتبر داشت. پارچههای برآمده از همین خانههای روستایی که با تلاش همین کودکان و زنان و دیگران به دست میآمد. جالب آنکه این بافتنیها و زیراندازها متناسب با بوم و زیستبوم همان نقطۀ ایران بوده است و حتی در همان اقلیم نیز فراوان تنوع این آثار را شاهدیم. جالبتر آنکه اینگونه لباسها و زیراندازها نه تنها بخشی از زندگی بود که کاملاً با شیوۀ کار محلی هماهنگی داشت. و برای خانوادههای ایرانی هم کار بود و هم هنر و هم کمکی به اقتصاد و معیشت خانوار.
در نقاشیها و عکاسیها و فیلمسازیهای هنرمندان که از زندگی در شمال و جنوب و غرب و مرکز ایران تصویر کردهاند به فراوانی این جامههای زیبا را دیدهایم. در همین آیینها و هنرنماییها وقتی این گروهها با لباسهای محلی سازهای خود را به دست میگرفتند؛ چوپانها نینواز میشدند. اهل خانقاه بر دف میکوبیدند. کشاورزان با دستهای خشدار دوتارهای خود را به صدا درمیآوردند. اهل دریای پارس با سنج و نیانبان و دمام مینواختند. خنیاگران خراسان و پایکوبان کردستان و عاشیقهای آذربایجان به روی صحنه میآمدند. ترکمنها با تأثیر از صدای سم اسبان و شیهۀ آنان دستافشانی میکردند. زاگرسنشینان نیز عالمی در این عرصهها داشتند و تهران محل تلاقی و ارائۀ همۀ این تجربیات فراگیر و گسترده بود. همۀ اینها موسیقی ایرانی است و هرکدام زیبایی و گوشنوازی خود را دارد. هرچند وقتی این گروهها و این سازها در کنار هم قرار میگیرند، زیباییها دو صد چندان میشود. خوشبختانه نمونهای از این آثار در مجموعۀ موسیقی نواحی ایران به همت انجمن موسیقی ایران گردآوری شد و نشر ماهور آن را منتشر کرد. بههرحال این ظرفیتها باعث نشده است که از تجربیات دیگر همسایگان و دیگر جهانیان بیبهره باشیم. موسیقی بندری گوشههایی از آوازها و آواها و سازهای هندی و عربی و آفریقایی را هم در خود دارد اما در چهارچوب موسیقی ایرانی. همین روال و رویه را در نگارگری و تصویر شاهدیم. آثار نظامی گنجوی که پر از داستانهای عاشقانه و عارفانه است دستمایۀ تصویرگری فراوانی در دورههای مختلف و مناطق گوناگون ایران و با هنرمندان ایرانی شده است. همۀ اینها تصویری از ایران است. بهرغم تفاوتهایی که در نحوۀ بیان هنری وجود دارد. شاید بهترین مثال از این دست شاهنامۀ فردوسی باشد که تصویرگری آن را در گرمابه و گلستان از دربارها گرفته تا قهوهخانهها و در آثار فاخر هنری موزهها و کتابخانهها شاهد هستیم. و از میان صدها نسخه برخی خوش درخشیدند. و هر دورۀ تاریخی نسخهای ویژه از شاهنامه پدید آورده است. شاهنامۀ ایلخانی مشهور به شاهانمۀ دموت، شاهنامۀ صفوی مشهور به شاهنامۀ طهماسبی، شاهنامۀ قاجاری مشهور به شاهنامۀ امیربهادر که این آخری از تجربیات جدید عالم در چاپ بهره برده و چاپ سنگی نفیسی عرضه شده که در دنیا کمیاب است؛ پس از قاجار نیز در دورههای معاصر این روال ادامه یافته است. در کتاب شاهکارهای کتابآرایی دو جلد از اینگونه تصاویر از شاهنامه و یک جلد از آثار نظامی جمعآوری شده و انتشارات زرین و سیمین آن را عرضه خواهد کرد.
همین نکته را میتوان در مکتب آشپزی ایرانی یافت. که سینه به سینه و دست به دست به امروز رسیده و زندهیاد آقای نجف دریابندری گزارشی از این هنر که متضمن سلامت جسم و جان است در کتاب مستطاب آشپزی به دست داده که خواندنی است. نمونهای دیگر از این نگارش در هزار صفحه فقط به هنر آشپزی گیلان پرداخته که آن را انتشارات کارنامه در دست طبع و نشر دارد. بیهوده نیست که رشت را پایتخت غذای ایران گفتهاند. هنرهای جدید اگر جلوهای کرده چون در این ادبیات و فرهنگ ریشه داشته است. زندهیاد علی حاتمی در اواخر فیلم کمالالملک آنجایی که پیرمرد خادم به استاد کمالالملک که زمانی در نیشابور در تبعید خودخواسته بود قالی دستبافت خود را تقدیم کرد تا استاد با خاک پای خود آن را به تعبیر آن پیرمرد متبرک کند. کمالالملک سکوت کرد. نخست تابلوی نیمهکارۀ خود را کنار گذاشت سپس رو به آن هنرمند کهنسال قالیباف گفت: هنرمند تویی نه من؛ و هنر این ذوق گسترده است. دریغ! که در همۀ عمر یک نظر به زیر پا نیفکندیم.
باری این جمله را دوباره بخوانیم:
«دریغ که در همۀ عمر یک نظر به زیر پا نیفکندیم».